Web Analytics Made Easy - Statcounter

زن جوان در حالی که خواهان جدایی بود به قاضی گفت: از آشنایی و ازدواج ما کمتر از یکسال می‌گذرد اما در همین مدت رفتارهایی از همسرم دیدم که جز خجالت و شرمندگی و حقارت هیچ حس دیگری نداشتم. الان هم می‌خواهم طلاق بگیرم و خودم را نجات بدهم.
قاضی گفت: لطفاً بیشتر توضیح بده تا متوجه بشوم ماجرا از چه قرار است؟
زن جوان گفت: هرچند بیانش هم برایم سخت است اما ناچارم بگویم شوهرم دزد است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هرجا می‌رویم و خانه هر که می‌رویم امکان ندارد چیزی برندارد. یک روز رفتیم یک مغازه کیف‌فروشی مقابل چشمان من یک کیف برداشت و گذاشت در جیبش. وقتی اعتراض کردم گفت اینجا مغازه دوستم است با صاحبش شوخی دارم بعداً پولش را به او می‌دهم. من هم باور کردم. یک بار رفتیم خانه دختر خاله‌ام موقع آمدن جیب‌هایش را پر از آجیل و شکلات کرد. آیا درسته وقتی جایی می‌رویم بدون اجازه صاحب آنجا وسیله‌ای بردارد و بعد بگوید شوخی کردم؟
قاضی رو به مسعود کرد و گفت پسرم، همسرت چی میگه؟
مسعود گفت: آقای قاضی من کار بدی نکردم صاحب مغازه دوستم بود و منم باهاش شوخی داشتم همسرم غلو می‌کند هر جا می‌رویم جلوی همه به من میگه چیزی نخور، چیزی برندار آیا واقعاً این رفتارها درسته؟ انگار من بچه ۲ ساله هستم حرفهایش باعث شده من بین دوست و آشنایان کوچک بشوم. خجالت می‌کشم الانم به خاطر یک مشت تخمه و آجیل که در میهمانی برداشتم دادخواست طلاق داده است.
در همین لحظه ساحل از جا برخاست و گفت: آقای قاضی علت طلاقم همین رفتارهای زشت مسعود است. همین هفته پیش که رفته بودیم مغازه دوست برادرم بدون اجازه یک کمربند چرم گرانقیمت برداشت و بست به کمرش و بدون اینکه به صاحب مغازه حرفی بزند آمد بیرون. صاحب مغازه هم بعد از اینکه دوربین‌ها را چک کرده و متوجه شده به برادرم گفته شوهر خواهرت چنین کاری کرده وقتی برادرم موضوع را به من گفت از خجالت آب شدم و آبرویم رفت. حالا آن آقا دوست برادرم بود و از ما شکایت نکرد ولی اگر جای دیگری بود قطعاً از ما به جرم دزدی شکایت می‌کردند. در این ماه‌ها ازاین رفتارها زیاد داشته است.

این حرف‌های ساحل به مذاق مسعود خوش نیامد و با صدای بلند گفت:من دزد نیستم، مراقب توهین‌هایت باش، هر جا رفتی ازمن بد گفتی هر جا رفتی گفتی من دزد هستم آبروی من و خانواده‌ام را بردی، تو به درد زندگی با من نمی‌خوری آقای قاضی من دیگه نمی‌خواهم با این زن زندگی کنم همین حالا حکم طلاق را صادر کنید. قاضی که فرد باتجربه‌ای بود، مسعود و ساحل را به آرامش دعوت کرد و گفت این مسأله نیاز به فکر کردن دارد، طلاق همیشه بهترین راه نیست ابتدا ۲ ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر مشکل‌تان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

کد خبر 1725284

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: سرقت دادگاه خانواده آقای قاضی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۶۸۳۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نمی‌توانم چاق‌شدن زنم را تحمل کنم، طلاق می‌گیرم!

مرد جوان وقتی دید همسرش رژیم غذایی خود را شکست و دوباره چاق شد، دیگر نتوانست او را تحمل کند. این زوج بر سر همین موضوع با یکدیگر درگیر شدند و در نهایت کارشان به دادگاه خانواده تهران کشیده شد. این زوج هفته گذشته پس از چهار سال زندگی مشترک، تصمیم گرفتند برای همیشه از هم جدا شوند و درخواست طلاق خود را به قاضی دادگاه خانواده ارائه کردند.

زن جوان وقتی مقابل قاضی قرار گرفت، درباره علت درخواست طلاق خود گفت: پنج سال پیش با مهرزاد آشنا شدم. همان زمان عاشق هم شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. مهرزاد، اما از همان دوران عقد به اندام من و وزنم خیلی حساس بود و اهمیت می‌داد. اوایل تصور می‌کردم در واقع به من توجه می‌کند. ولی بعد‌ها فهمیدم به خاطر خودش تا این حد به اضافه وزنم توجه دارد. چون خودش لاغر است، اجازه نمی‌داد از یک وزنی بالاتر بروم. مرتب مجبورم می‌کرد رژیم بگیرم. هر بار می‌خواستم غذا بخورم، زهرمارم می‌کرد. از بس که تعداد قاشق‌هایم را می‌شمرد.

مرتب به من تذکر می‌داد که امروز زیاد غذا خوردی، زیاد شیرینی خوردی و حواست باشد. خلاصه به هر سختی بود، مرا مجبور کرد رژیم بگیرم و وزنم خیلی پایین آمد. در همه این سال‌ها نیز سعی کردم وزنم را ثابت نگه دارم تا مبادا چاق شوم. بیشتر از همه هم استرس مهرزاد را داشتم. دیگر کم‌کم داشتم اعتماد‌به‌نفسم را از دست می‌دادم. تا این‌که تصمیم گرفتم برای خودم زندگی کنم. دیگر نمی‌خواستم طبق نظر و سلیقه مهرزاد به خودم سختی بدهم. برای همین دیگر رژیم نگرفتم. هرچقدر دلم می‌خواست غذا می‌خوردم. دیگر استرس مهرزاد را نداشتم.

تا این‌که کمی اضافه‌وزن پیدا کردم. بعد از آن دیگر نمی‌توانستم مهرزاد را کنترل کنم. هرشب غر می‌زد و ایراد می‌گرفت. تا این‌که آخرین بار به من توهین کرد و گفت، چون چاق شدی، دیگر نمی‌توانم تحملت کنم. خیلی شوکه شدم. این مرد به خاطر یک اضافه‌وزن ساده از من متنفر شد. من هم دیگر نمی‌توانستم او را تحمل کنم. برای همین تصمیم گرفتم برای همیشه از این مرد جدا شوم.

منبع: جام جم

tags # طلاق ، اخبار اجتماعی سایر اخبار آیا انسان می‌تواند در فضا تولید مثل کند؟ | رابطه جنسی و زایمان در فضا چگونه است؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام می‌شود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • سرنوشت بچه گمشده محله مولوی تهران چه شد؟
  • جانشین سپاه درباره احتمال ورود به خودروسازی : هرجا معظم له صلاح بدانند، ورود پیدا می‌کند
  • گل‌محمدی برای بازی مقابل استقلال روی نیمکت تراکتور می‌نشیند؟
  • آتش سوزی مغازه لوازم خانگی در فریمان
  • کاهش آمار طلاق در کردستان
  • نمی‌توانم چاق‌شدن زنم را تحمل کنم، طلاق می‌گیرم!
  • آلبانی، اعضای گروهک منافقین را مسترد کند
  • مسعود رجوی با پادرمیانی چه کسی از اعدام فرار کرد؟
  • کاسبی کپسولی
  • تشریح ماجرای عفو مسعود رجوی توسط شاه